تاريخ: 28 / 6 / 1403
خرچنگ خفته ای کف مردابم
با تو هوای رقص عیان دارم
تو ماهی زلال کف چشمه
من سحر عشق و شعر جوان دارم
خرچنگ از نگاه تو در شعرت
یک واژه ی سیاه پر از درد است
من با همین سیاهی تو امشب
یک آستین غزل به میان دارم
سیلاب های وحشی نسل تو
ما را به شهر حادثه آوردند
باکی از آب مرده ی صحرا نیست
من را که زخمهای چنان دارم
از آبی زلال نمی خواند
دلداده بر نوای لجنزاری
هرگز برای چشمه نمی رقصم
من کینه ای از آب روان دارم
این پرچم از هزار و هزاران دست
با خون دل رسیده به دست ما
اعجاز شعر ما به همین راز است
من آیه های شعر زمان دارم
ما وارثان قلعه ی رویاییم
ما بانیان مسلک رویایی
رویاگرم که ذهن تو را خواندم
جادوگرم که سحر بیان دارم
شعر از : محمد حسین داودی
برچسبها: رویاگر