جیرجیرک

جیرجیرک بس کن این آواز تکراری
بس کن این افسون هشیاری را

نعره ی آهن
نعره ی انسان
قصه ی فریاد بی پایان
غصه ی نان
غصه ی صدها هزاران چیزدیگر
غصه ی فردا برای شبنشینان کافی ست
چشمهای مردمان آکنده از نقاشی ست

گوشه ای تنها زچشم خلق پنهان گشته ای ازچه؟
قصه می خوانی برای که؟

کیست گوش خود سپارد تا تو بنشینی بخوانی قصه هایت را
قصه ی یک رنج بیگاری

جیرجیرک کودکان خوابند
مردمان خستند
شرم کن کم کن صدایت را

جیرجیرک
 شبپرستان با تو بد بودند؟ بد کردند؟

مطرب صدها هزاران سال بیداری
ساز ناکوکت صدایش گنگ است

خیز و بشکن سازعیاری
ازچه می رقصی میاور خفت و خواری
جیرجیرک مشکن این اکرام اجباری را

جیرجیرک راحتم بگذار ازجانم چه می خواهی؟
ناله کم کن می نویسم
جیرجیرک می نویسم شعر بیداری
می نویسم شعر بیداری را

 

شعر از : محمد حسین داودی



برچسب‌ها: جیرجیرک
[ 5 / 7 / 1403 ] [ 14:47 ] [ محمد حسین داودی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

پیوندها